شمس هزاران مولوی

به گزارش تور یونان ارزان، خبرنگاران- برشی از کتاب لحظه های انقلاب:حالا باور نموده بودم که قصه ها و حکایت ها و گفته ها خواب و خیال های پیچیده در واژه های مادر و مادربزرگم چه قدرتی را در خود حفظ نموده بودند و چه تصویرهایی را نسل به نسل زنده نگه داشته بودند و تحویل من داده بودند؟ حالا به اهمیت و قدرت و برد و بار فرهنگی واژه ها پی برده بودم. به وضوح می دیدم و صدای عطار را می شنیدم که وقتی چشمش به چهره بچه گانه مولوی خورد چه گفت و چرا گفت و از کجا گفت و چطور شد که چنان گفت.

شمس هزاران مولوی

چهره مولوی و حافظ و خیام و زرتشت و فردوسی و ابوعلی سینا و حلاج و شمس تبریزی و دیگران را حالا می توانستم ببینم. حتم داشتم آن ها چنین چهره ای داشته اند. چه لذتی دارد رهبر تو، همه چیزش و حتی چهره اش و لباسش و حرف زدنش و رفتار و کردار و حتی حرکت دست هایش، ریشه در فرهنگ تو داشته باشد. دلم می خواست مولوی وار، عاشق این شمس حی و حاضر بشوم. ولی افسوس که نه شور و شعور و شناخت و شیفتگی مولوی در من بود و نه سواد و دانش و معرفتش که آتش شک در خرمن خواب و خیال هایم بیفتد و همه هستی ام را بسوزاند و نه دید و دیوانگی دل مولوی در من بود که دیوانه وار، دل به دریا بزنم و دست از همه چیز بکشم و راه بیفتم.

از خودم بدم آمد. حرص و حسادت و بی پناهی، همه هستی ام را چلاند. دلم می خواست به جای آن کسانی می بودم که این شمس طلوع نموده شمس شان است. به خودم گفتم، شاید سی چهل سال دیگر یکی پیدا گردد که با آگاهی از فرهنگی که من درش رشد نموده ام و ذهنم شکل گرفته است، با ریشه دوانیدن در فرهنگ گذشته این دیار، شمسی بگردد که هزاران مولوی زمان، گرد شمع وجودش بگردند و عاشقانه نامش را به زبان بیاورند و با هم، از نو باز ایران را بسازند.

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران
انتشار: 8 تیر 1400 بروزرسانی: 8 تیر 1400 گردآورنده: mykonos.ir شناسه مطلب: 1746

به "شمس هزاران مولوی" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "شمس هزاران مولوی"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید